شعر میلاد امام زمان (عج)
حافظ آیات از ( کمال مومنی )
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام
ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا
ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا
ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم
ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله ، کوه صبر
السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین
تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین
تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین
تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل
تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی
عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است
ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو
تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا
کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند
کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم
کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست
وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب
آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند
کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه
نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان
ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود
سه نور آمد به عالم پر زاحساس
معطر هرسه از عطر گل یاس
سه نور تابناک آسمانی
حسین بن علی، سجاد و عباس
میلاد مسعود حضرت ابا عبدالله الحسین و سید الساجدین حضرت زین العابدین و قمر منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیهم السلام بر عاشقان و شیفتگان حضرتش تبریک و تهنیت باد.
مهدی بیا که عید اعظم پیمبر است / این بعثت محمد و تبریک حیدر است
در اهتزار پرچم قرآن هل اتی / تا موسم ظهور بدستان رهبر است . . .
سرود مبعث پیغمبر
احمد مرسل آن چراع جهان
رحمت عالم آشکار و نهان
آمد از رب سوى زمین عرب
چشمه زندگانى اندر لب
هم عرب هم عجم مسخّر او
لقمه خواهان رحمت در او
در جهانى فکنده آوازه
با خود آورده سنّتى تازه
دین بدو یافت زینت و رونق
زانکه زو یافت خلق راه به
حق
سخن او برد تو را به بهشت
ادب او رهاندت ز کنشت
دل پر درد را که نیرو
نیست
هیچ تیماردار چون او نیست
بر تو از نفس تو رحیمتر است
در شفاعت از آن کریمتر است
از کرم، نزهوا و نزهوسی
مهربانتر ز تست بر تو بسی
گر تو خواهى که گردى او را یار
از حرام و سفاح دست بدار
در حریم وی اى سلامت جوی
شرمدار از حرام و دست
بشوی
اى فرو مانده زاروار و خجل
در حجیم تن و جهنم دل
گر تو را دیده هست و
بینایی
چون ز دوزخ سبک برون
نایی؟
پاک شو، پاک، رستى از دوزخ
کو رهاند ترا از آن برزخ
خاک او باش و پادشاهى کن
آن او باش و هر چه خواهی
کن
تا به حشر اى دل ار ثنا گفتی
همه گفتى چو مصطفی گفتی
شمع بود آن هماى فرخنده
از درون سوز و از برون
خنده
گنج همسایه بد دل پاکش
رنج سایه نبود بر خاکش
گوشه ای از زندگانی امام موسی کاظم سلام الله علیه
ابو الحسن موسى بن جعفر(ع)، امام هفتم از ائمه اثنى عشر علیهم السلام و نهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است . آن حضرت در ابواء(منزلى میان مکه و مدینه) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ه.ق. متولد شد. به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به العبد الصالح و به جهت حلم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به الکاظم گردید
کنیه آن حضرت ابو ابراهیم بوده ولى به ابو على نیز معروف بودهاند.مادر آن حضرت حمیده کنیزى از اهل بربر(مغرب) یا از اهل اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را «صاعد بربرى» گفتهاند.حمیده به «حمیدة البربریة» و «حمیدة المصفاة» نیز معروف بوده است.برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بودهاند
امام موسى الکاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسأله مىپرسیدند و کسب علم مىکردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت
قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود
در زمان حیات امام صادق(ع) کسانى از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولى کسانى مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند. پس از وفات حضرت صادق(ع)عدهاى از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام مىدانند و سپس پسرش را و ... به تفصیلى که در کتب اسماعیلیه مذکور است
پس از وفات حضرت صادق(ع) بزرگترین فرزند ایشان عبد اللّه نام داشت که بعضى او را عبد اللّه افطح مىدانند. این عبد اللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق(ع)را نداشت و به قول شیخ مفید در ارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاى امامت کرد و برخى نیز از او پیروى کردند. اما چون ضعف دعوى و دانش او را دیدند روى از او برتافتند و فقط عده قلیلى از او پیروى کردند که به فطحیه موسوم هستند
اسحاق برادر دیگر امام موسى الکاظم(ع) به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش موسى کاظم(ع)را قبول داشت و از پدرش روایت مىکرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است. برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مأمون در خراسان وفات یافت
اما جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیارى از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق(ع)مانند مفضل بن عمر جعفى و معاذ بن کثیر و صفوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت موسى الکاظم(ع)را از امام صادق(ع)روایت کردهاند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید
حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگى ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بىکران خویش تربیت مىفرمود. شب ها به طور ناشناس در کوچههاى مدینه مىگشت و به مستمندان کمک مىکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسهها مىگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت مىکرد. کیسههاى موسى بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسى یک صره (کیسه) مى رسید بى نیاز مى گشت. مع ذلک در اتاقى که نماز مىگزارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزى نبود
مهدى خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینهاش بازگرداند. گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مىدهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمىدانسته است
ایشان با آن که از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودهاند به قدرى در انظار مردم مقامى والا و ارجمند داشتهاند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهرى نیز مىدانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدى به حبس او فرمان داده است
زمخشرى در ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدى در یکى از ملاقات ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتى اصرار زیاد کرد فرمود مىپذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودى که تعیین مىکنم به من واگذارى. هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چیز باقى مىماند؟ امام فرمود: مىدانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهى کرد (یعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر(ع)بست
هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه(ص) در حضور سران قریش و رؤساى قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابن عم، و این را از روى فخر فروشى به دیگران گفت. امام کاظم(ع) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول اللّه، السلام علیک یا ابت (یعنى سلام بر تو اى پدر من). مى گویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گردید
درباره حبس امام موسى(ع)به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت مىکند که علت گرفتارى و زندانى شدن امام، یحیى بن خالد بن برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکى از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتى هم والى خراسان بوده است سپرده بود و یحیى بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیى و برمکیان از مقام خود بیفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسى(ع)، و یحیى این معنى را به هارون اعلام مىداشت. سرانجام یحیى بن خالد، پسر برادر امام را به نام على بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویى کند
مىگویند امام هنگام حرکت على بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار مىخواهد برود از او سعایت نکند. على قبول نکرد و نزد یحیى رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامى مال به او مىدهند تا آنجا که ملکى را توانست به سى هزار دینار بخرد
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعى از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول(ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش مىخواهم که موسى بن جعفر را به زندان مى افکنم زیرا او مىخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والى آن عیسى بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسى پس از مدتى نامه هایى به هارون نوشت و گفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کارى ندارد یا کسى بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد. چون آن حضرت وفات یافت سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگى نیست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قریش دفن کردند
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى الکاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفته اند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ه.ق. در 55 سالگى گفته اند.
15 رجب سالروز شهادت گونه اسوه مقاومت و ایثار ، عقیله بنی هاشم ، صدیقه صغری حضرت زینب علیا تسلیت باد
شعر یوسف رحیمی برای حضرت زینب(س)
هر چند پای بی رمق او توان نداشت
هر چند بین قافله جانش امان نداشت
بار امانتی که به منزل رسانده است
چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت
جز گیسوان غرق به خون روی نیزه ها
در آتش بلا به سرش سایه بان نداشت
آیا به جز حوالی گودال، ساربان
راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟
یک شهر چشم خیره به ... بگذار بگذریم
شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت
آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
دیگر لب مقدس قرآن کربلا
جایی برای بوسهی آن خیزران نداشت!
فاطمه بنت اسد و ورود به کعبه
صبح هنگام، بار دیگر فاطمه بنت اسد را درد عارض
شد. حضرت ابوطالب (علیه السلام) ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد در راه عده ای
از زنان قریش را دید که علت ناراحتی را از او پرسیدند حضرت پاسخ داد: فاطمه در
شدیدترین حال وضع حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در این حال
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و پرسید:
عمو جان، چرا ناراحتی؟!
عرض کرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است.
در همین حال، فاطمه ندایی را شنید که می گوید: ای
فاطمه، بر تو باد که به خانه خدا بروی!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست ابوطالب
(علیه السلام) را گرفت و با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود کنار خانه خدا
آوردند.
فاطمه بنت اسد در قسمت پشت کعبه (یعنی پشت آن سمتی
که درب در آن است) ایستاده بود و رو به کعبه دعا می خواند که ناگهان پیش چشمان همه
حاضران دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت که
فاطمه توانست از شکاف دیوار وارد شود و جبرئیل او را به داخل برد و دوباره دیوار
به هم آمد و او داخل کعبه ماند.
فاطمه در
داخل کعبه
قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل کعبه چیزی جز
دعوت خداوند نبود چرا که از در خانه وارد نشد بلکه خالق جهان دیوار را برای او
شکافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره دیوار را بست و اینک باید، پذیرایی الهی از
این مهمان صورت گیرد.
آری این چنین بود که فاطمه در آن سه روزی که در
درون کعبه ماند از میوه ها و غذای بهشتی برایش آوردند.
پرستاران
فاطمه در کعبه
وقتی فاطمه بنت اسد در درون کعبه قرار گرفت پنج
بانو نزد او آمدند در حالی که لباس همچون حریر سفید بر تن داشتند و عطری خوش تر از
مشک ناب از آنان شنیده می شد. اینان حوا و ساره و آسیه و مادر موسی بن عمران و
مریم مادر عیسی (علیه السلام) بودند.
اینان از طرف خداوند برای کمک در ولادت علی (علیه
السلام) فرستاده شدند چرا که نباید زنان ناپاک مکه در ولادت چنین مولودی حضور
داشته باشند، آنان رو به فاطمه کردند و گفتند: «السلام علیک ولیة الله: سلام بر تو
ای بانویی که از اولیای خدا هستی»
فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتی برابر او
نشستند در حالی که هر یک ظرف عطری از نقره در دست داشتند.
چگونگی
تولد علی
علی (علیه السلام) بر روی سنگ سرخی که در گوشه
راست کعبه است بدنیا آمد و همین که قدم بر زمین گذاشت به سجده افتاد و در همان حال
دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرد و چنین گفت:
«اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا و رسول الله.
و ان علیا و صی محمد رسول الله. بحمد یختم الله النبوة و بی یتم الوصیة و انا
امیرالمومنین» یعنی: «شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و محمد پیامبر خداست و
علی وصی محمد رسول الله است. با محمد نبوت ختم می شود و با من وصایت کامل می شود و
من امیرالمؤمنین هستم»
سپس فرمود:
«جاء الحق و زهق الباطل حق آمد و باطل رفت.»
ناله
شیطان در تولد علی
آنگاه که امیرالمومنین علی (علیه السلام) به دنیا
آمد نور حضرت از کعبه تا سینه آسمان را
[صفحه 44]
شکافت و بتهایی که بر روی کعبه نصب شده بود به
صورت افتادند.
شیطان فریاد بر آورد و گفت: وای بر بتها و عبادت
کنندگانشان از این فرزند!
علی و
بانوان بهشتی
وقتی علی (علیه السلام) به دنیا آمد رو به آن پنج
بانوی بهشتی نمود و به آنها سلام و خیر مقدم گفت: و سپس فرمود:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له. و اشده
ان محمدا رسول الله. به تختم النبوة و بی تختم الولایة؛ شهادت می دهم که خدایی جز
الله نیست، یگانه است است و شریک ندارد. و شهادت می دهم که محمد پیامبر خداست، با
او نبوت و با من ولایت ختم می شود»
آنگاه حضرت حوا؛ تازه مولد را از زمین برداشت و در
آغوش خود گرفت. علی (علیه السلام) نگاهی به صورت او انداخت و با بیانی رسا و واضح
گفت: سلام بر تو ای مادر! حوا پاسخ گفت: سلام بر تو پسرم!
حضرت پرسید: پدرم (آدم (علیه السلام)) چه می کند؟
گفت: غرق در نعمتهای خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. سپس حضرت مریم
نزدیک آمد در حالی که ظرف عطری همراهش بود و علی (علیه السلام) را از آغوش حوا
گرفت. مولود کعبه نگاهی به روی مریم کرد و گفت: سلام بر تو خواهرم! گفت: سلام بر
تو برادرم! پرسید عمویم چه می کند؟ او گفت: خوب است و به تو سلام رسانده است.
آنگاه مریم با عطری که همراه داشت علی (علیه السلام) را معطر نمود.
آنگاه حضرت آسیه علی (علیه السلام) را در آغوش
گرفت و او را در پارچه ای که همراه داشت پیچید و گفت: این فرزند پاک و مطهر به
دنیا آمده است حرارت آهن به او نمی رسد مگر بر دست مردی که خدا و رسول و ملائکه و
آسمان و زمین و دریاها او را مبغوض می دارند و جهنم مشتاق آن مرد است.
ملاقات
انبیاء الهی با علی در کعبه
وقتی که علی (علیه السلام) در کعبه پا به عرصه
وجود گذاشت پنج تن از انبیا الهی وارد کعبه شدند علی (علیه السلام) با دیدن آنها
حرکتی کرد و خندید. آنان گفتند: سلام بر تو ای ولی خدا و خلیفه پیامبر خدا؛ حضرت
در جواب آنها فرمود: و علیکم السلام و رحمة الله برکاته و سپس د به هر یک جداگانه
سلام کرد.
آنها حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی
و حضرت عیسی (علیه السلام) بودند که یکی پس از دیگری نوزاد را گرفته و بوسیدند و
زبان به مدح او گشودند و سپس رفتند
تبریک تولد علی
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می
فرماید: هنگام ولادت علی (علیه السلام) جبرئیل بر من نازل شد و چنین پیام آورد:
«ای حبیب خدا، خداوند علی اعلی بر تو سلام می
رساند و برای ولادت برادرت علی به تو تبریک می گوید: و می فرماید: اکنون زمان ظهور
نبوت تو و اعلام وحی تو و پرده برداری از رسالت تو نزدیک شده است، چرا که تو را به
برادرت و وزیرت و دامادت و جانشینت موید داشته ام. کسی که با او کمر تو را محکم
نمودم و ذکر تو را علنی ساختم.
اکنون برخیز و استقبال او برو، و او را با دست
راست در آغوش گیر، چرا که او اصحاب یمین است و شیعیان او پیشانی سفیدان نشانه دار
هستند.
لذا به همین جهت است که در روایتی پیامبر اسلام
صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی منی به منزلة راسی من بدنی؛ نسبت علی با من
مانند نسبت سر من است با بدن من»
** یا امیرالمؤمنین حیدر **
تا
صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
آن قلعه گشایى که در از قلعه خیبر
برکند به یک حمله و بگشود، على بود
آن گرد سر افراز، که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست، نیاسود، على بود
آن شیر دلاور، که براى طمع نفس
برخوان جهان پنجه نیالود، على بود
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است
تا هست على باشد و، تا بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و کرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داود ، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هو ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملایک که شد آدم، ز على شد
آدم چو یکى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد، که خاک درش از قدر
بر کنگره عرش بیفزود ، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
«ان لحملک لحمى» بشنو تا که بدانى
آن یار که او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و ید بیضا و نبوت
در مصر به فرعون که بنمود، على بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود
آن نور خدایى که بر او بود، على بود
آن شاه سرفراز، که اندر شب معراج
با احمد مختار یکى بود، على بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، على بود
میلاد مسعود اولین کوکب رخشان سپهر ولایت وامامت بر عاشقان و شیفتگان حضرتش مبارک
توفیق از جانب خدا، واعظی از درون و پذیرش نصحیت از ناصحین.
ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی |
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی |
یک عمر ستم دیـده ز جور «متوکل» |
در آینه صبح و مسا حضرت هـادی |
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها |
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی |
بردند همان شب که سوی بـزم شرابت |
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی |
افسوس که کشتند تـو را از ره بیـداد |
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی |
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت |
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی |
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا |
آگاه نشد غیر خـدا حضرت هـادی |
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی؟ |
ای جان جهانت بـه فدا! حضرت هادی |
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر |
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی |
در ماتـم تـو ای خلف پـاک پیمبـر |
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی |
"میثم" به تو و غربت تو اشک فشاند |
ای کشته بیجرم و خطا حضرت هادی |
"غلامرضا سازگار"
من باقرالعلومم دلبند آل احمد
همنام مصطفایم پنجم ولی ایزد
جدم سلام مخصوص از جابرم فرستاد
من نیز می فرستم صلوات بر محمد <صلی الله علیه و آله>